آرمیا جونمآرمیا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

آرمیا هدیه ای از طرف خدا

شیطنت ها

آخه این بلاها چیه سر من میارین؟؟؟ .... اینم یکی از شیطنت های خاله جونمه که منو  به این روز انداخته بعد کلی ازم عکس گرفته إ وا خدا جون!! من از دست این بچه هام چیکار کنم آخه؟؟اعصاب نمی ذارن برای آدم که! اینجا هم ملوان زبل شدم و منتظر اسفناجم ولی نمی تونستم خوب روی مبل بشینم و این عکس آخر شیطنت بابا محسن هست!! چرا منو شبیه کدخداها کردی؟؟خودتم که با خنده می گفتی کدخدا قربونت برم که این بلاها رو سرت میارن و تو باهاشون همکاری می کنی! ...
27 آبان 1393

خنده های شیرین عسلی من

وقتی می خندی دنیا گلستان می شه ! یه لبخندت رو با دنیا عوض نمی کنم.   اون دستای خوشگل ، دستای مهربون مادرجون مونه که داره با تو بازی می کنه. اونقدر که می خندی و شاد      می شی! الهی همیشه شاد باشی و خندون و من عاشق این عکسم که خاله جون ازت گرفته! ضعف می کنم وقتی این عکس رو می بینم همه زندگیم ...
27 آبان 1393

اتاق آرمیا

آرمیا جونم اینا عکس های  جدید اتاق شماست که البته می دونی روزی هزار بار تغییرش می دم.....بازم اگه تغییر کرد و چیزی به اتقات اضافه کردم ،عکس هاشو می ذارم   ...
24 مهر 1393

آرمیا و تئاتر کودک

آرمیا جونم منو بابامحسن و خاله فتانه روز جمعه 18 مهر شما رو بردیم تماشای تئاتر کودک که متاسفانه تا سالن تاریک شد ترسیدی و گریه کردی. منم بردمت بیرون از سالن و نشد نمایش رو تماشا کنم اما اونجا با کلی عمو و خاله دوست شدی و همه ازت خوششون اومده بود .اینم عکسهات. 0 ...
24 مهر 1393

روز کودک مبارک

آرمیا جونم دیروز 16 مهر روز جهانی کودک بود. که البته جشنواره  بین المللی تئاتر کودک و نوجوان هم این روزا توی همدان داره برگزار می شه . ما هم دیروز شما رو بردیم سالن سینمایی شهید آوینی برای تماشای نمایش. اینم عکس های خوشملت این هدفون رو توی یکی از غرفه ها می فروختن که شما باهاش عکس گرفتی ولی ازش خوشم نیومد برات بخرم بغل بابا محسن چند تا عکس گرفتی اینجا بغل من خوابیده بودی نانازی قربون خواب خوشملت که همش الکیه اینجا هم با تعجب به پرده بزرگ سینما نگاه می کردی ! خب تا حالا ندیده بودی دیگه صدای نمایش که زیاد شد ترسیدی و گریه کردی. خلاصه ر...
17 مهر 1393

بدون شرح 2

آرمیا جووووونم خیلی دوست دارم خوشحالم از اینکه روز به روز بزرگتر می شی و لحظه های زندگی ما رو شیرین و شیرین تر می کنی.هوا داره سرد می شه . پاییز 14 روزه از راه رسیده و ما در کنار تو خیلی بهمون خوش می گذره. راستی چند روز دیگه روز جهانی کودکه. بهت اولین روز کودک رو پیشاپیش تبریک می گم و هدیه های این روز رو که برات خریدیم در پست های بعدی می ذارم توی وبلاگت. شیرین عسل مامان فدااااااات بشم الهی ! توی پارک نشسته بودیم و شما داخل کالسکه ات چرت می زدی و انگشت می خوردی .نوش جوووووونت!!! و توی عکسهات بابا محسن عاشق این عکست شده دوست دارم یه عالمه / شیرجه بزن تو قابلمه ...
14 مهر 1393

نوش جونت مامان

آرمیا جون دیروز هم یه روز بد بود هم خوب. بد بود چون صبح خواستم برای اولین بار ناخنت رو بگیرم که یهویی گوشت انگشتت زیر ناخن گیر موند و کنده شد و خون اومد.الهی بمیرم چقدر گریه کردی و من و بابا چقدر ناراحت شدیم . آخه قبلا ناخن هاتو فقط خاله جون می گرفت. قربون چشمای اشکی تو برم نبینم دیگه گریه کنی و از چیزی درد بکشی و اتفاق خوبش این بود که اولین غذات رو خوردی. آبگوشت برات درست کردیم . نوش جوووونت ...
25 شهريور 1393

جشن ختنه آرمیا

آرمیا جون عزیزم پنج شنبه شب 20 شهریور 93 که شب تولد خاله جونم بود ، برات یه دور همی مختصر گرفتیم و چند تا مهمون هم زحمت کشیدن اومدن.عکس های اون شب رو می ذارم . البته بعضی از عکسها شما در حال گریه ای چون دیگه خوابت می اومد و کلافه بودی. اما شب خوبی بود و به همه مون خوش گذشت. از مهمون ها هم بابت هدیه های قشنگشون ممنونیم. اینجا هم کنار بابا محسن و پدر جونی اما چرا گریه ؟؟ و اما هدیه هات . این هدیه خاله جونه همینطور این عکس قشنگ که شما رو برد آتلیه کودک صبا و با اینکه عکاس بچه های زیر شش ماه رو قبول نمی کرد اما با اصرار خاله جون بالاخره یه عکس خوشمل ازت گرفت پدر جون به شما 50 هزار تومن هدیه دادن ...
23 شهريور 1393